کودکان، خارج از مرکز ثقل فراغت . . .
الهام آمرکاشی
شروع تابستان و بازه اوقات فراغت برای یکایک کودکان و نوجوانان به یکی از دغدغههای متناوب و جهتدار تبدیل شده که رفع تک تک دلواپسیها و آمادهسازیِ بستر مناسب درجهتِ گذرانِ زمان ۹۰روزه، از پایههای هدفمند خانوادهها برای دستیابی بهفرصتفراخور در عبور از فصل تموز است.
در این میان اما هماهنگیهای فرهنگی- آموزشیِ لازم با خانه و خانواده از مغفولترین مواردی است که طی این سالها به تکرار مشاهده میشود و گویا مبرهنِ این کلام است: خط فکریِ یکایک سازمانهای متصل و مربوط به آموزش تا حد زیادی با اصول متقن و بایدهای زیرساختی در جامعه هماهنگ نشده و اگر شده منوط به دریافت وجههای کلان از خانواده ها جهت برونرفت از تایم تابستانی و بهرهمندی از کسب مهارتآموزی در این فصل است. مشاهدات فراگیری در این مسیر نشان از نبود برنامه ریزیهای مناسب برای اجرای فصل فراغت دارد که همه ساله با توجه به اهم بودن این رویداد،کودکان همچنانخارج از مرکز ثقل و هسته مرکزی قرار دارند. موارد عدیده و شفافی چون:تعدیل و همگانی کردنِ موضوعاتی پیرامون آموزههای روابط اجتماعی در کودکان- آموزش و بسترسازی مفاهیمِ روانشناختی در دبستانیها و فراگیر کردن این اصل که هرآنچه پیشترها قابل اجرا بود امروزه بیش از گذشته به بروزرسانی و نوآوری و خلق مضامین جدید و راهکاری مدون احتیاج دارد، می تواند در اوقات فراغت کودکان نهادینه شود و اجتماعی را برای آینده ای نه چندان دور متصور کند لبریز از مفاهیم و اجماع فکری و ابداع دستاوردهایی که آمادگی این مراحل در دوران کودکی طی شده است. ارتقاء در این مسیر که گذر ازکتب سطحی و محسوسات گذرا است و با برنامهریزی و ایجاد قدرت استدلال در کودکان که ضامن رشد و دوام و بقای تفکرات به سمت و سطح عالی است، منتج می شود؛ می تواند یکی از چندین آموزشهای غیردرسی باشد که با درنظرگرفن مهارتآموزی و پُرکردن خلأ فراغتی در کودکان، به رشد و تکوین شناخت شخصیتی در محصلان رده های متفاوت سنی، کمک شایانی داشته باشد. تمرینهایی از اصول مراقبه از ذهن تا تکرار و عادت به عبارات و فعالیت هایی که شخص با اتکا به نفس عالی بتواند گذران اوقاتی داشته باشد که فارغ از اصول الفبایی و دروس پایدار تحصیلی به آنها دست یابد، از ضروریات جامعه کنونی محسوب میشود. درمطالب روانشناسانه از قدرت نفوذ کلامهای پنهانی که هر شخص با خود در طول روز دارد، اینگونه آمده است که “ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻔﻮﺫ ﮐﻼﻡ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻫﻔﺪﻩ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻼﻡ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ قوی تر است” این بدان معنا است که نهاد و باورِ فکریِ هر فرد تا چه اندازه می تواند فردای بهتر و مؤثرتری را برای شخص رقم بزند. در دانشگاه MITآمریکا مطاﻟﻌﺎﺗﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ: “ﻓﻼﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍنم ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩهم” ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻔﺪﻩ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ “ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ” ﺗﺎ ﺍﺛﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﺭﺍ ﺧﻨﺜﯽ ﮐﻨﺪ!
این ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍکه روانشناسان، ﻭﺍﮔﻮﯾﻪ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ از الزامات فردیِ عصر معاصر استکه ﺍﺛﺮﺍﺕ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺩِ ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ به جا میگذارد و رشد و چگونه پردازش به آن از دوران کودکی، علمی انکارنشدنی تلقی میگردد و اگر بتوان با چنین گزاره های ساده اما معنادار از ابتدای تشخصِ کودکان از مسائل و رویدادهای پیرامونی، با آنها صحبت کرد و مفاهیم درک و دریافت و فهمرا به آنان آموزش داد، میتوان به انشاءآینده ای محصور از درک و عمق بالا با تنشهایی کمتر امیدوار بود. بلاشک نیاز عصر حاضر است با بارور کردن تواناییهای ذهنی کودکان، جامعهای برای تربیت نسل هایی آیندهگر- ضابط و اندیشمند خلق شود که از نارسائیهایی علمی و محتوایی کتابهای آموزشی به سهولت گذر کنند و به تأملات فرهنگی و آنچه جامعه و استعداد خودشان برآن متمرکز است منطبق شوند. ارسطو می گوید “تنها راهی که می توانید یک عادت را خوب در خودتان نهادینه کنید، تمرین کردن آن با یک نظم مشخص است” و انتظار به جایی است تا از مشاوران و مسئولین فرهنگی بخواهیم، فکری برای رشد مضاعف در لوای تمرین کردن با یک نظم مشخص در دانش آموزان داشته باشند که حافظه سیال کودکی حیف است اسیر محیط مدور تکراری باشد.
elhamamerkashi@ymail.com