چند دختر باید دریده شود!
الهام آمرکاشی
دریدهشدنِ “دختربچۀ گُلفروش” توسط سگهای خیابانی- خبری تأسفبرانگیز در هفتۀ گذشته بود که در قریب به اکثریتِ سایتها و خبرگزاریهای رسمیِ کشور بارگذاری شد و از حادثۀ تلخِ یک دختربچۀ گُلفروش که در خیابانهای شهرری توسط گروهی از سگهای ولگرد به شدت مجروح شد و در بخش مراقبتهای ویژه بستری گشت؛ خبر داد.
حادثهای که اکثریت جامعهشناسان، متفقالقول براین باورند: دختر بچهای که قربانی دومعضل است؛ عدم مدیریت کودکانکار و غفلت از حل مسأله سگهای خیابانی!
موضوع و معضلِ کودکانکار، سالهاست با بیانهای متعدد و مطالب متناوب، طی گفتمانهای متکثر ذکر میشود و تنها مختوم به گذر از چندساعت بحثهای میزگردی و آکادمیک است و آنچه بیش از پیش، نمایان است: چهرۀ اجتماع و افراد محصور در این آسیب است که همچنان از عدم مدیریت در این مسیر، گلایه دارند.
“مثلث کودک کار، معلول تعلل”، عنوانِ پرتعمقی است که بارها در این خصوص به آن اشاره و دربارۀ عوارض و عواقبِ بحرانزا و پُرخطر آن مطالب مطول بیان شده و میزگردهای مستندی را به خود اختصاص داده اما همچنان خروجیِ مفید و قابل اشارهای درخور تفسیر و تبیین ندارد و با وجود مباحث دامنهدار که در این خصوص ارائه میشود و زمینهها و راهحلهایی که برای برونرفت از این معضلِ سایهدار، مطرح میگردد؛ کماکان با عدمِ ثانیهای بررسی، برای ازبین بردنِ گوشهای از این عواقب، روبرو است.
درحالی که در تشبیهِ مثلث کودک کار؛ یک خط اصلی، بستر جامعه- یک خط، فردِ کودک و خط سوم، اشتغال کودکان، مورد نظر است، سهواژۀ تصوری از مثلثِ کودککار را به صورت فرضی، بر روی خطها تجسم کنید و نقطهچینمانند، به هم وصل کنید. هرگونه مثلثی به دست بیاورید در محتوای مفهوم، تأثیر چندانی ندارد؛ چرا که وقتی در بطن جامعه، دونقطه از این مثلث در فاصلهای نزدیک به هم در یک خط، اجتماع کنند و “کودک کار”، شکل بگیرد؛ اغتشاشی که از تلاقیِ آنچه به هم ربطی ندارد اما متصل شده است، برپا میشود که تحت عنوانِ کودک کار -یک آسیباجتماعیِ دائمی- شکل گرفته است.
اگرچه به طور روشن و از لحاظ قانونی، منع اشتغال برای افراد کمتر از ۱۵سال لحاظ شده و باتوجه به ماده۷۹ قانونکار که در آن صریح گفته شده است: ﺑﻪ ﮐﺎرﮔﻤﺎردن اﻓﺮاد ﮐﻤﺘﺮ از ۱۵ﺳﺎل ﺗﻤﺎم ﻣﻤﻨﻮع اﺳﺖ؛ اما همچنان بسیاری از استانها با این مثلث، درگیر و شهرهای تهران و کرج، رتبهدار این حجم کودکان با گسترۀ چندهزاری هستند که کمتر استانی در کشور اینچنین با آن مواجه و درگیر است.
نگاهِ اکثریت آحاد در این راستا براین نکته، مدوّن است: زمانی که در راستای نیازهای جامعه از وظایف و عملکردهای هریک از دستگاههای ذیربط برای تحقق شرایط لازم، سخن به میان میآید و در راستای آن، تعریفِ جامع از یکسری بایدها و نبایدها در سطح شهر، گفته میشود؛ کمترین توقع و انتظار از متولیانِ امر است که با توانِ هرچه تمام و قدرتی که به وسیلۀ مسند و میزی که در اختیار دارند، بتوانند در جهتِ کاهش معضلات اجتماعی تلاش کنند و متأسفانه در استانهای تهران و البرز، آنچه بیش از پیش در ایام نزدیک به پایان سال، خودنمایی میکند، عدمِ عزم جدی در جهتِ کمرنگشدنِ این معضل و آسیب از سوی مسئولین استانی است که حضور و وجودِ کودکانکار که هرروزه به تعدادشان افزوده میشود، از زنگ خطر و آسیباجتماعی فراتر رفته و به بحرانی که در حالِ گسیلشدن به فاجعه است خبر میدهد و اگرچه در این میان طرحهای متفاوتی توسط ارگانهای ذیربط مورد بحث قرار گرفته ولی باتوجه به گذشتِ دورۀ طولانی از نمودارها، همچنان بسیاری از مباحث در دایرۀ سردرگمی و عدم حمایت مسئولین در حال چرخشِ بیمرکز است.
طرحهایی چون: طرحِ «مهرستان کودک» در البرز، تدوینِ بانک اطلاعاتی کودکانکار در کرج، برآورده کردن نیازهای کودکان کار، ضرورت حمایت شهرداری از آسیبدیدگان اجتماعی، ایجادِ کمپینِ حمایت از کودکانکار و… از جمله عناوینی است که در یک بازۀ زمانیِ محدود بیان شد و گویا به سهولت به فراموشی سپرده شده است و در این میانه، بیان این کلام تأملبرانگیز است: داستانِ دختربچۀ گُلفروشِ هفتسالۀ شهرری، بیتردید چون سایر اخبار، دیر یا زود از ذهن یکایک افراد و آحاد جامعه، به نسیان میرود اما سؤال پُرتکراری که هرچندوقت یکبار باید به آن تلنگر زد تا پاسخِ درخور دریافت کرد، ذیل این مبحث، استوار است: چند دخترکودکِکار دیگر باید توسط سگهای ولگرد یا افرادِ بیحفاظ خیابانی دریده شوند تا بتوان یک مرجعِ تاموتمام برای حمایتِ این کودکان که ازهرلحاظ در ردههای پایینِ جسمی- روحی- روانی قرار دارند و از بُعد و منظرِ خانوادگی در سطحِ نازلِ اقتصادی- اجتماعی و امنیتِ فرهنگی هستند، فراهم شود!
بلاشک، کودکانکار و آسیبدیده نیازمند حمایتهای گستردهای هستند که برای اجراییشدن یکایک مفاد و آییننامههای مطول و متقن، برنامههای هرروزه و پیگیریهای هرساعته را میطلبد، نه ضمیمهکردن نامههای اداری در پشت صبحانههای کاری و جلسات چندهفته درمیان!
آنچه واجبِ کنونیِ جامعه، مدنظرِ آحاد و افراد اجتماع است؛ ذیل این مبحث، منسجم است: ضرورت دارد ضربالاجلی، سازمانبهزیستی، شهرداری، وزارتکشور، وزارتکار و تعاون و رفاهاجتماعی، دفترمطالعات پیشگیری ناجا، NGOها و دهها سازمان متولی دیگر، با رویکرد و اهداف منسجم در این زمینه، ورود کرده تا در تدوین آییننامهها، ایجاد شکلگیری بسترهای قانونی و تدوین بخشنامهها و تعاملات دوسویه، قدمهای تکمیلی برداشته شود و این لکۀ خاکستریِ شهر، دیگر در دوراهیِ سازماندهیِ ارگانها سرگردان، دیده نشود.
اگرچه انتظار بهجایی از مسئولینِ ذیربط است که نگاهی محتوم به کودکانکار و خیابانی داشته باشند اما باید منتظر بود و دید، اولین جرقۀ حمایتی در این راستا بعد از خبرِ دریدهشدنِ دختربچۀ گُلفروشِ هفتساله توسط سگهای خیابانی، توسط کدام نهاد و سازمان و در کدام زمان، زده میشود!
Elhamamerkashi@ymail.com