نگاهی به نمایش «آبی مایل به صورتی»
پژوهشزدگی در عین سانتیمانتالیسم!
رویا سلیمی
در برخود با مسایل و آسیبهای اجتماعی، نگاه و نوع پرداخت به آن متفاوت خواهد بود. نگاهی که براساس پشتوانه تحقیقاتی و تجربی می تواند تصویری تازه و قابل ارایه از مفهومی را ارایه کرد که تا پیش از این شاید در پس عوام زدگی و بی اطلاعی، مورد بی مهری قرار گیرد. برخورد ساناز بیان با مسایل اجتماعی که در نمایشهای خود به روی صحنه می برد، برخوردی ژورنالیستی و تا حدی ناشی از نگاهی احساسات زده است. در نمایش «آبی مایل به صورتی» سعی شده براساس تحقیقاتی که برای تهیه گزارشی ژورنالیستی صورت گرفته، نگاهی عمیق تر و جدی تر به زندگی گروهی داشته باشد که چندان در جامعه حضور فعال ندارند و عموما با برچسبهای مختلف از سوی خانواده و جامعه طرد می شوند. زندگی و مسایل ترسکشوآل ها یا بیماران اختلال جنسیتی، دستمایه اجرای نمایش «آبی مایل به صورتی» است. نمایشی که در آن با شیوه ای مستند و دیالوگ محور، سعی دارد تعریف علمی و استدلال پزشکی این اختلال را مطرح کند. به نوعی که بارها در نمایش اشاره به عدم آگاهی جامعه به تفاوت این گروه از افراد با آنچه در فضای عمومی جامعه می گذرد، دارد.
در ابتدای نمایش، کارگردان به روی صحنه می آید و خود را معرفی می کند. از علت شکل گیری و حتی منبع مطالعاتی خود سخن می گوید و پس از آن یک به یک بازیگران روی پله های فلزی که تنها طراحی صحنه نمایش را شامل می شود، قرار می گیرند و شروع به درد دل و بیان آنچه این مسله در زندگی اجتماعی و خانوادگی بر سرشان آورده می کنند. نمایشی کاملا روایت محور که کمترین کنش و اجرای صحنه ای را می طلبد و بازیگران در حالیکه در کنار یکدیگر هستند هر کدام کلیتی محسوب می شوند که به تنهایی داستانی روایت می کند از یک درد مشترک. دردی که در هر شهر و با هر خانواده ای، آنها را به یک سرنوشت می رساند. تنهایی و نداشتن تصویر روشن از آینده ای که در خلال تغییر یا تطبیق جنسیت قرار است با آن مواجه شوند.شیوه روایت مستند در اثر در کنار احساسات گرایی و بیان تنها مصایب و مشکلاتی که این گروه در جامعه با آن دست به گریبان است، اساس «آبی مایل به صورتی» را شامل می شود و اتفاقا به نظر می رسد نقطه ضعف اثر نیز در همین روایت مستندگونه ای می گذرد که در انتها چندان بازنمایی واقعیتی که مدنظر عوامل نمایش است در آن رخ نمی دهد. بحث تغییر جنسیت و اینکه هر کدام از ترنسها برای مواجهه با این امر چه مشکلاتی را از سر می گذرانند، تنها بخشی از پازل زندگی پیچیده آنها را دربر می گیرد. بخشی که در طول ۲ ساعت نمایش تاکید بسیاری بر آن می شود و عملا دیگر بخشی های زندگی آنها مغفول می ماند.
در کنار این شیوه روایت، تعدد شخصیت هایی که هر کدام دردی مشترک دارند و در بیشتر موارد از نگاه بی رحم جامعه رنج می برند، در ترسیم چهره واقعی مبتنی بر اسناد پژوهشی نیز مهجور است. اینکه آنها پس از عمل دچار چه مشکلاتی هستند. هویت جدید آنها چگونه می تواند در جامعه بازیابی شود و آنها در پس این تغییر جنسیتی که همه نیرو و توان خود را صرف آن می کنند، در نهایت آنها را به سرمنزل مقصود می رساند یا خیر، نکاتی است که بسیار سطحی و شتابزده از آن عبور کرده و تنها از سر ترحم و احساسات، به بیان درد و رنج آنها پرداختن، نمایش را به ورطه سانتیمانتالیسمی انداخته که تنها اشک مخاطب را طلب می کند و آگاهی که خود بارها در طول نمایش آنرا فریاد می زند، قربانی نگاه ترحم برانگیزی می شود که خود یکی از معضلات این گروه خاص محسوب می شود.در «آبی مایل به صورتی»، شهرزاد که شخصیت اصلی نمایش است از سوی دوستان و خانواده به تماشاگر معرفی می شود. پسر ترنسی که در نهایت از زادگاهش کرمان فرار می کند به تهران می آید و پس از تغییر جنسیت، کشته می شود. در کنار این شخصیت دیگر شخصیتها به تفضیل داستان زندگی خود را تعریف می کنند و به نوعی هر کدام سرنوشتی مشابه با مجید دارند که حالا شهرزاد شده و در نهایت آینده ای در پس این تغییر برایش وجود نخواهد داشت. امیر، میترا، شادی و آرمین نیز هر کدام درگیر شرایطی مشابه با شهرزاد هستند. همه از خانه فرار کرده و اکثر اعضای خانواده آنها را طرد کرده اند. و نسخه اشتباه ازدواج را برای آنها پیچیده اند. در این میان زنی روسپی قرار است روایتی از چند روز آخر زندگی شهرزاد را که با او گذرانده تعریف کند، اما او نیز داستان زندگی خود و کودکی را می گوید که فروخته و خود نیز درگیر مسایلی مشابه چنین زنانی است.در میانه نمایش، روایت به تاریخچه فتوا گرفتن از امام (ره) می رسد . داستان زندگی مریم خاتون ملک آرا روایت می شود. اولین ترنسی که عمل تغییر جنسیت را انجام داده و در سال ۱۳۶۳ توانسته این فتوا را پس از پیگیری های فراوان بگیرد و در سال ۱۳۸۷ نیز انجمن حمایت از بیماران اختلال جنسی تاسیس می کند. این نیز روایتی دیگر از زندگی این گروه است که در میانه روایت قتل و زندگی پر درد شهرزاد مطرح میشود و سعی دارد اطلاع رسانی خود در این زمینه را به حد اعلا برساند. اینکه در ایران علیرغم کشورهای منطقه و حتی برخی کشورهای اروپای شرقی، عمل تغییر جنسیت قانونی و شرعی است. اینکه می توان پس از عمل شناسنامه و هویتی جدید داشت در حالیکه حتی در برخی کشورهای پیشرفته پس از عمل این امکان وجود ندارد و فرد با همان اسناد هویت پیشین خود مجبور به ادامه زندگی است.این حجم از تعدد شخصیت ها و روایتهایی که قرار است مانند گزارشی ژورنالیستی اطلاع رسانی کند، نمایش «آبی مایل به صورتی» را از اثری نمایشی به بیانیه ای آموزشی تبدیل کرده است که با نگاه از بالا و با هدف آگاهی بخشی صرف و مستقیم، کارکرد زیبایی شناسانه و دراماتیک خود را از دست می دهد. حتی در روایتی مبتنی بر اسناد پژوهشی مانند زندگی مریم خاتون ملک آرا و یا زندگی برخی از این افراد، نمی تواند میان روایت مستند و احساسات زدگی، مرز باریک واقعیت را حفظ کند و هر از چندی به سمتی می لغزد. در حالیکه در نمایش مستند، شخصیت ها کاملا از جهان واقعی و براساس اتفاقات واقعی بازنمایی می شوند نه اینکه برخی اتفاقات واقعی را با هم ترکیب کرده و با شیوه ای مستندگونه سعی در روایتی دراماتیک و سانتیمانتال شود. اجرایی چند تکه از زندگی یک شخصیت واقعی و برخی شخصیت های ذهنی که اتفاقاتی واقعی در هر کدام توسط نویسنده آنها ررا شکل داده، اجرا، شخصیت پردازی و روایت را دچار تناقض و تضاد کرده است.این مطلب پیش از این در روزنامه مردمسالاری به چاپ رسیده، به دلیل اجرای دوباره نمایش پس از دو سال، بازنشر شد.