فاطمیه؛ خط مقدم منتظرین امام زمان (عج)
خانم یاری – دکترای جامعه شناسی و مهدویت
پیامبر اکرم در واپسین روزهای عمرشون از اسامه خواسته بودند که با سپاهی به روم حمله کند ، و سرپیچی کنندگان از این فرمان را لعنت کردند، اما عده ای برخلاف دستور پیامبر اکرم؛ سپاه اسامه را همراهی نکردند و به بهانه احوالپرسی از پیامبر به مدینه بازگشتند. پیامبر از نیت این افراد آگاهی داشتند، برای جلوگیری از اقداماتشون گفتند: برای من وسیله ای برای نوشتن بیاورید تا برای شما مکتوب بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید.
این مطلب را بزرگان اهل تسنن هم نقل کردند که : یکی از همان افرادی که سپاه اسامه را ترک کرد، خطاب به جمعیت می گوید: بیماری بر پیامبر غلبه کرده و او هذیان می گوید. در حالیکه قرآن کریم می فرماید: پیامبر اکرم هر چه می گوید بر اساس وحی است و هیچ سخنی را از پیش خود نمی گوید، یعنی اساسا هذیان نمی گوید. خود همان فرد می گوید: کتاب خداوند ما را کفایت می کند و ما نیازی به پیامبر نداریم؛ یعنی من چیزی می دانم که خدا و رسولش نمی دانند.
پیامبر چرا بر نوشتن مطلب و وصیت نامه خود اصرار نکردند؟ چون به ایشان تهمت زده می شد که در زمانی نوشته شده که پیامبر حال جسمی درستی نداشته و اینطوری اصل مطلب که همان مسئله جانشینی حضرت بود زیر سوال میرفت. پس پیامبر مجبور می شوند علیرغم میل باطنی، از نوشتن صرف نظر کنند.حالا چرا کسی که برخلاف میل پیامبر از همراهی با سپاه اسامه سر باز زدند ، چنین عبارتی را بکار برده است ؛ احتمالا حدس می زده که پیامبر چه توصیه ای می خواهند انجام بدهند و نمی خواسته که توصیه پیامبر مکتوب شود.سوال ؟ این توصیه پیامبر چه بوده است؟ توصیه حتما به قرآن کریم نبوده، چون خود آن مرد هم از قرآن اسم می برد ( حَسبُنا القرآن) . این جمله یعنی اینکه چیزی بوده که هم وزن قرآن بوده و نمی خواسته از آن حرفی به میان بیاید.
هم طراز قرآن چیست؟ یا به عبارت دیگر در زمان پیامبر اکرم ، هم طراز قرآن چه بوده است؟ خود پیامبر که مفسر قرآن کریم بودند، پس بعد از پیامبر هم باید یکی باشد مثل پیامبر در کنار قرآن تا مردم دچار گمراهی نشوند و آن مرد چه کسی می توانست باشد؟ بین اصحاب پیامبر چه کسی می توانسته در این حد از علم و دانش و شجاعت و ایثار و تقوا باشد که هم طراز قرآن قرار بگیرد و مانع از گمراهی مردم شود؟ یک گزینه که همه به برتری او اعتقاد داشتند علی بن ابیطالب است. نکته ای که وجود دارد این است که پیامبر اکرم می خواستند با نوشتن این مکتوب مانع از گمراهی مردم شوند، اما این آقا مانع می شود، یعنی آگاهانه می خواست تا مردم بعد از پیامبر دچار گمراهی شوند. پس احتمالا مشخص شد که چرا از سپاه اسامه جدا شد تا به مدینه بیاید و به هدفش در مدینه برسد. حالا این چه کسی هست که به خودش اجازه داده روی حرف رسول خدا حرف بزند و فکر می کرده بیشتر از خدا و رسولش می داند. و کلام پیامبر را سانسور کرد. با کمی دقت به نام اسامی افرادی که پیامبر اکرم تاکید داشتند حتما در سپاه اسامه باشند، متوجه می شویم که این مرد کیست. همان فردی که به پیامبر نسبت هذیان گویی داد و مانع از مکتوب شدن منظور پیامبر اکرم شد. اینجا لازم است قبل از ادامه مطلب، توضیحی اضافه کنم درباره لشکر برای حمله به روم، و آن اینکه زمان رحلت پیامبر گرامی شرایط خاصی در منطقه و جهان حاکم بود و دقت در شرایط می تواند کمک بسزایی از درک موارد به ما کند.
سه خطر مهم به صورت مثلث شوم دین و موجودیت اسلام را تهدید می کرد: ضلع اول؛ خطر امپراتوری روم بود که پیامبر گرامی همواره تا آخرین لحظه حیات خویش به آن می اندیشید و به همین علت سپاه عظیمی به فرماندهی اسامه بن زید تجهیز کرد.
ضلع دوم؛ دشمن تندخویی که نامه پیامبر را پاره کرد و به حاکم یمن نوشت که رسول خدا را دستگیر کند و خودش یا سرش را برای وی بفرستد.
ضلع سوم؛ گروه منافقان پیوسته ایجاد مزاحمت می کردند و حتی در سوره های مختلف قرآن کریم هم از نفاق آنان سخن گفته شده خصوصا در سوره منافقون.
ادامه دارد…
http://www.inestagram.com/dr.s.yari.6